معنی یک کینگی - جستجوی لغت در جدول جو
یک کینگی
نشستن روی یک طرف باسن
ادامه...
نشستن روی یک طرف باسن
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
یک آهنگی
(یَ / یِهََ)
صفت و حالت یک آهنگ. هم آهنگی. (ازیادداشت مؤلف). رج__وع به یک آهنگ و هم آهنگی شود
ادامه...
صفت و حالت یک آهنگ. هم آهنگی. (ازیادداشت مؤلف). رج__وع به یک آهنگ و هم آهنگی شود
لغت نامه دهخدا
تصویر پر کینگی
پر کینگی
حالت و چگونگی پر کینه
ادامه...
حالت و چگونگی پر کینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر یک رنگی
یک رنگی
دارای یک رنگ بودن مقابل دورنگی، صمیمی بودن مخلص و یک جهت بودن
ادامه...
دارای یک رنگ بودن مقابل دورنگی، صمیمی بودن مخلص و یک جهت بودن
فرهنگ لغت هوشیار
یک کینگه
حالتی از نشستن
ادامه...
حالتی از نشستن
فرهنگ گویش مازندرانی
په کینگی
به پشت، به سوی پشت، عقب عقبی
ادامه...
به پشت، به سوی پشت، عقب عقبی
فرهنگ گویش مازندرانی
یک لینگه
حالتی از نشستن، یک لنگه از بار حیوان
ادامه...
حالتی از نشستن، یک لنگه از بار حیوان
فرهنگ گویش مازندرانی